.::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.

.::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.


پشتِ پرچینِ پلک هایت

می نشینم

هر صبح

چون مرغکی تشنه

برای نوشیدنِ

نگاه تو

.
.
....

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


هر شب از جدار تنهائی

به ازدحام نبودنت

خیره می شوم

نجوائی آرام

و اشکی ساکت

به تو می برد مرا

و می اندیشم

شبیه رودی بی دریا

جنگلی بی درخت

خوابی بی رؤیا

و پنجره ای بی آسمان

بی تو ...

من چه قدر گم می شوم !

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


میانِ خورشیدهای همیشه

- زیباییِ تو لنگری ست -

خورشیدی که

از سپیده دمِ همه ی ستارگان

بی نیازم می کند.
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


او مظهر عشق بود و من مظهر ننگ

وقتی که فشردمش به آغوش تنگ

لرزید دلش ، شکست و نالید که : آخ

ای شیشه چه می کنی تو در بستر سنگ ؟

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


هر بار

از سوزش انگشتان م

درمی یابم

که باز

نامِ تُرا

...

می نوشته ام.

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


پروانه نیستم اما


سال‌هاست دور خودم می‌چرخم وُ


می‌سوزم.


رفتن‌َت در من


شمعی روشن کرده است انگار!

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


دل به هـــر کـــس مسپار !!!

گــــرچه ، عاشــــق باشد

حکم دلداری ، فقط عشق که نیست ...

او بجــــز عشــق باید

لایق عمق نگاهت باشد

و کمی هم بیــــــمار

تا نگاه تو تسکین بدهد روحش را ...

دل به هـــــر کــــس مســـــپار ...!!!

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


دلتنگ که می شوم

هر شعر بغضی می شود

و هر بغض سنگی

و رویای مهتابی دور را

در برکه چشمانم

آشفته می کند...

برکه ای که آرام

از گوشه چشمانم سرازیر می شود...


نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|



کودکی ام را دوست داشتم.

روزهایی که به جای دلم

سر زانوهایم زخمی بود ..

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


رفتـــه ای ، امــا

میخــوانم َ ت در شــعری

می نشانم َت در واژه هــا

اینــگونه

خود را به تــو مــی رســـانم....


نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


از دل و دیده، گرامی‌تر هم

آیا هست ؟

- دست،

آری، ز دل و دیده گرامی‌تر :

دست !

زین همه گوهر پیدا و نهان در تن و جان،

بی‌گمان دست گران‌قدرتر است.

هر چه حاصل كنی از دنیا،

دست‌آورد است !

هر چه اسباب جهان باشد، در روی زمین،

دست دارد همه را زیر نگین !

سلطنت را كه شنیده ست چنین ؟!

شرف دست همین بس كه نوشتن با اوست !

خوش‌ترین مایه دل‌بستگی من با اوست.

در فروبسته‌ترین دشواری،

در گران‌بارترین نومیدی،

بارها بر سرخود، بانگ زدم :

- هیچت ار نیست مخور خون جگر،

دست كه هست !

بیستون را یاد آر،

دست‌هایت را بسپار به كار،

كوه را چون پر كاه از سر راهت بردار !

وه چه نیروی شگفت‌انگیزی است،

دست‌هایی كه به هم پیوسته است !

به یقین، هر كه به هر جای، درآید از پای

دست‌هایش بسته است !

دست در دست كسی،

یعنی : پیوند دو جان !

دست در دست كسی

یعنی: پیمان دو عشق !

دست در دست كسی داری اگر،

دانی، دست،

چه سخن‌ها كه بیان می‌كند از دوست به دوست ؛

لحظه‌ای چند كه از دست طبیب،

گرمی مهر به پیشانی بیمار رسد ؛

نوش‌داروی شفابخش‌تر از داروی اوست !

چون به رقص آیی و سرمست برافشانی دستٰ

پرچم شادی و شوق است كه افراشته‌ای !

لشكر غم خورد از پرچم دست تو شكست !

دست، گنجینه مهر و هنر است :

خواه بر پرده ساز،

خواه در گردن دوست،

خواه بر چهره نقش،

خواه بر دنده چرخ،

خواه بر دسته داس،

خواه در یاری نابینایی،

خواه در ساختن فردایی !

آنچه آتش به دلم می‌زند، اینك، هر دم

سرنوشت بشرست،

داده با تلخی غم‌های دگر دست به هم !

بار این درد و دریغ است كه ما

تیرهامان به هدف نیك رسیده است، ولی

دست‌هامان، نرسیده است به هم !

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


وقتی تو نیستی ...

شادی کلام نامفهومی ست !

و " دوستت می‌دارم " رازی‌ ست

که در میان حنجره‌ ام دق می‌کند

و من چگونه بی‌ تو نگیرد دلم ؟

اینجا که ساعت وآیینه و هوا ... به تو معتادند ...
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|



از بهار

تقویم می ماند

از من

استخوانهایی که تو را

دوست داشتند ...


نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


تو ماه را

بیشتر از همه دوست می داشتی

و حالا

ماه هر شب

تو را به یاد من می آورد

می خواهم فراموشت کنم

اما این ماه...

با هیچ دستمالی

از پنجره ها پاک نمی شود.


نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


این روزها ،

“بغض” دارم،

” گریه” دارم،

تا دلت بخواهد،

” آه” دارم …

ولی بازیگر خوبی شده ام

” می خندم"
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


باران باشد

تو باشی

غزل و شعر و ترانه

من هستم و نگاه مستانه

دست در دست تو شادمانه

نخواهم دگر هیچ ز این رسم زمانه
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


دلتنگت که می شوم

خودم را در آینه می بینم

و در چشمانم

تو را تماشا می کنم

کی می شود

از آب و آینه ها برخیزی

و پیش دست های خالیم

بنشینی ؟!
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


می برد مرا

تا آبی ِ دریا

تا پشتِ یک ستاره

اوجِ لمس دستان‌َت

ام‌شب،

خیال‌ت...

...

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


تو همیشه در یاد منی

آسمان به آسمان،

کوچه به کوچه

رویا به رویا.

هر جایی که می نگرم با منی.

اما ...

دلم برایت تنگ می شود !!!
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|



چشمانَ ت را

میان کدام یک از ستارگان جا گذاشته ای

که هر شب می درخشند بی پروا

میان حجمِ خالی ِ تنهایی ِ شب


کمی مرا ببین..
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|



از همان اول

قرار نبود دلتنگت شوم

تقصیر من نیست

تنگیِ دل

همه از

دوریِ توست

 

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|



چه عجیب است این جاده زندگی

همیشه خیلی زود دیر می شود

همیشه واژه ها ادامه راه را تعیین كرده اند

واژه هایی از ذهن

واژه هایی بر زبان

و واژه هایی در دل مانده

همیشه جنس واژه ها

جنس روح را

البته به گمان خودشان

به تعریف كشیده اند

ولی

امان از واژه

كه زیاد اشتباه می كند

كه فراموشی می آورد

و این فراموشی ها

چه دردسرها

كه بر سر دل می آورند

امان از واژه

امان از دل

امان از جاده...
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


مــن از تــــکرار ِ نـــام ِ تــو

در قـــلـــب ِ خــویــــش

هـــزار شــــــعر

میسازم

تــو

بـه ایـــن دســت سازه هـــای ِ مــن

نخـند

عشق را

صادقانه

بـــــاور کــــن ...
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


یادم نیست

زندگی را زیسته ام

یا در خواب دیده ام ؟!

بسکه تو را مرور می کنم

هر جا که هستی

باش

فاصله یعنی

یک نفر یک جا هست

که دوستش دارم

از تو گذر نمی کنم ...
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|

سهم ِ تـو از من

هرچه بود ؛

سـپـردی اش بـه بـاد !

سهم ِ من از تــو

هر چـه بـود ؛

هـســت ؛

به همان طراوت و گرمای ِ آغازین !

عـزیـز می دارمـش

تا آخرین نـبـض ِ بـودن

تا لحـظـه ی سـپــردن بـه خــاک ...

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


پر می زند

چو پروانه ای تازه از پیله رسته

در حوالی دیدگانَ‌ت

خیالَ‌ت

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|



شاعرانه ترین شعر زمان را

می توان

در چشم تو دید

یک دمی

دیدن رویت

موج عشقی است

که آتش می زند

بر قلب و وجود..
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|

تاریخ دوشنبه 17 مهر 1391 توسط آریایی | نظرات ( 5)



چه عجیب است این جاده زندگی

همیشه خیلی زود دیر می شود

همیشه واژه ها ادامه راه را تعیین كرده اند

واژه هایی از ذهن

واژه هایی بر زبان

و واژه هایی در دل مانده

همیشه جنس واژه ها

جنس روح را

البته به گمان خودشان

به تعریف كشیده اند

ولی

امان از واژه

كه زیاد اشتباه می كند

كه فراموشی می آورد

و این فراموشی ها

چه دردسرها

كه بر سر دل می آورند

امان از واژه

امان از دل

امان از جاده...
نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|

 

 

تو میدانى

از مرگ نمیترسم،

فقط

حیف است

هزار سال بخوابم و

خواب تورا نبینم...

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|

 

نه!

کاری به کار عشق ندارم!

من هیچ چیز و هیچ کسی را

دیگر

در این زمانه دوست ندارم

انگار

این روزگار چشم ندارد من و تو را

یک روز

خوشحال و بی ملال ببیند

زیرا

هر چیزی و هر کسی را

که دوست تر بداری

حتی اگر یک نخ سیگار

یا زهرمار باشد

از تو دریغ میکند...

پس

من با همه وجودم

خود را زدم به مردن

تا روزگار، دیگر

کاری به کار من نداشته باشد

این شعر تازه را هم

ناگفته میگذارم...

تا روزگار بو نبرد...

گفتم که

کاری به کار عشق ندارم!


 

نوشته شده در برچسب:,ساعت توسط .::яɛɀíˍϨíȴεпϯ::.|


آخرين مطالب
» نگاه تو...
» جدار تنهائی
» زیبایی تو
» شیشه و سنگ
» نام تـــ ــ ــــ ــو ....
» پروانه نیستم اما ...
» دل به هـــر کـــس مسپار !!!
» برکه چشمانم...
» کودکی ام...
» خود را به تــو مــی رســـانم...
» دست‌هامان، نرسیده است به هم
» وقتی تو نیستـــ ـــ ــیــ ــ ...
» از مـــــنـــ ـــ ـــ...
» ماه...
» بازیگر خوبی شده ام...
» غزل و شعر و ترانه
» دلتنگت که می شوم ...
» لمس دستان‌َت
» دلم برایت تنگ می شود
» چشمانت
» دلتنگی
» جاده زندگی...
» عشق را صادقانه باور کن
» از تو گذر نمی کنم...
» سـپــردن بـه خــاک
» خیالَ‌ت
» شاعرانه ترین شعر زمان
» امان از جاده...
» خواب تو
» کاری به کار عشق ندارم!
» زوزه ای سیاه...
» بهـــانه ی خلقت
» روزه ی سکــوت
» را … را … راحـت‌ام بـگـذاریـد . . .
» قفس تنگــــ زمانــــ
» تو...
» اگر بگذارند...
» از چـه خـسـتـه ام، نـمـی دانـم
» ســیـاه مـشــقِ پـشــت چـشــمهـایـت
» دلتنگے هاے مَن ...
» دلـتـنـگـی هــا
» حــس پــرواز
» زخـمـی كـهنـه امــ
» مهربانی ِ نگاهت
» در ستایش چشمهایت
» مـن، تـو را نـفس مـے کشمـ ـ ـ ... دیوانه وار
» تـمام " مــن" دارد "تـــو" می شـود
» نام تو..
» دلـم
» یادگاریــــ ـــ ـــ...

Design By : Pichak